خیلی غصه رو دلمه. احساس میکنم هیچی سرجاش نیست.دست و دلم به هیچ کاری نمیره.دچار یه روزمرگی شدم که گاهی همراه میشه با غصه های تازه و جدید.با اخبار بد.خانم ر همیشه از روزای مناسبتی بدش می اومد. عید، یلدا، تولد.نه که بدش بیاد، غصه ش میگرفت.همیشه بهش تبریک میگفتم اما حتما قید میکردم که فلانی میدونم خوشت نمیاد ولی خب ...منم اون وقتا گاهی پیش می اومد که لذتی از بعضی روزا نبرم. روزایی که احمقانه غصه ی عالم و آدم رو دلم سنگینی میکرد.اما حالا و این روزا واقعا بدم میاد. بدم میاد یلدا برسه. دلم نمیخواد توی خونه م مناسبت خاصی باشه. دلم نمیخواد بوی عید و روزایی مثل اون بپیچه. کاش یلدا هیچ وقت نمی رسید.+غربت چیز نفس گیریه، یه غده س، یه غده ی بدخیم که توی تمام جونت پخش میشه و از پا درت میاره. نوشته شده در سه شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱ساعت 17:59 توسط انیران| ...ادامه مطلب